صورت نمی بندد مرا کان شوخ پیمان نشکند


صورت نمی بندد مرا کان شوخ پیمان نشکند

صورت نمی بندد مرا کان شوخ پیمان نشکند


صورت نمی بندد مرا کان شوخ پیمان نشکند

کام من اندر دل شکست امید در جان نشکند
کام من اندر دل شکست امید در جان نشکند
کام من اندر دل شکست امید در جان نشکند
کام من اندر دل شکست امید در جان نشکند
از خام کاری خوی او افغان کنم در کوی او
از خام کاری خوی او افغان کنم در کوی او
از خام کاری خوی او افغان کنم در کوی او
از خام کاری خوی او افغان کنم در کوی او
گر شحنهٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند
گر شحنهٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند
گر شحنهٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند
گر شحنهٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند
گفتار من باد آیدش، خون ریختن داد آیدش
گفتار من باد آیدش، خون ریختن داد آیدش
گفتار من باد آیدش، خون ریختن داد آیدش
گفتار من باد آیدش، خون ریختن داد آیدش
گر رنج من یاد آیدش عهد من آسان نشکند
گر رنج من یاد آیدش عهد من آسان نشکند
گر رنج من یاد آیدش عهد من آسان نشکند
گر رنج من یاد آیدش عهد من آسان نشکند
تا هجر او سوزد جگر از صبر چون سازم سپر
تا هجر او سوزد جگر از صبر چون سازم سپر
تا هجر او سوزد جگر از صبر چون سازم سپر
تا هجر او سوزد جگر از صبر چون سازم سپر
دانی که دانم این قدر کز موم سندان نشکند
دانی که دانم این قدر کز موم سندان نشکند
دانی که دانم این قدر کز موم سندان نشکند
دانی که دانم این قدر کز موم سندان نشکند
زد نوک ناوک بر دلم تا خسته شد یک سر دلم
زد نوک ناوک بر دلم تا خسته شد یک سر دلم
زد نوک ناوک بر دلم تا خسته شد یک سر دلم
زد نوک ناوک بر دلم تا خسته شد یک سر دلم
هم راضیم گر در دلم سرهای پیکان نشکند
هم راضیم گر در دلم سرهای پیکان نشکند
هم راضیم گر در دلم سرهای پیکان نشکند
هم راضیم گر در دلم سرهای پیکان نشکند
آن را که در کار آورد کارش ز رونق چون برد
آن را که در کار آورد کارش ز رونق چون برد
آن را که در کار آورد کارش ز رونق چون برد
آن را که در کار آورد کارش ز رونق چون برد
کان کو به جان گوهر خرد حالی به دندان نشکند
کان کو به جان گوهر خرد حالی به دندان نشکند
کان کو به جان گوهر خرد حالی به دندان نشکند
کان کو به جان گوهر خرد حالی به دندان نشکند
زان غمزهٔ کافر نشان ای شاه شروان الامان
زان غمزهٔ کافر نشان ای شاه شروان الامان
زان غمزهٔ کافر نشان ای شاه شروان الامان
زان غمزهٔ کافر نشان ای شاه شروان الامان
آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند
آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند
آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند
آری سپاه کافران جز شاه شروان نشکند
خاقانی ار خود سنجر است در پیش زلفش چاکر است
خاقانی ار خود سنجر است در پیش زلفش چاکر است
خاقانی ار خود سنجر است در پیش زلفش چاکر است
خاقانی ار خود سنجر است در پیش زلفش چاکر است
گر صبر او صد لشکر است الا به مژگان نشکند
گر صبر او صد لشکر است الا به مژگان نشکند
گر صبر او صد لشکر است الا به مژگان نشکند